شعر گفتن یا نگفتن مسأله این است؟

و این که شرط شعر خوب گفتن چیست؟

و این که چقدر باید گفت و چگونه؟

گفتن ها چند نوعند و نگفتن ها چند نوع؟

از آنها که لطیف میگویند و راستی شاعرند زیاد گفتم. آنها به نظر شما در مجموع چه خاصیتی داشتند؟

کمی هم از آنهایی بگویم که لطافت احساس نه به آرامش و تغزل بلکه به جنبش و شور  وامیداردشان: 


رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا


زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا


رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل


مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا


قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر


پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا


ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی


کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا


بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان


مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا


تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من


تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا


مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر


خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا


آینه‌ام آینه‌ام مرد مقالات نه‌ام


دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما


دست فشانم چو شجر چرخ ن همچو قمر


چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما


عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم


چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا


دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود


و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را


از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم


چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا


من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو


زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هایپر استار پايگاه خبري تحليلي فرزانگان اميدوار دریچه منهول good (روستای اسفید بخش بام صفی آباد (تاتار تولیدی پوشاک اندیشه اجاره خودرو نــــاب سَــرا ماشین های گرون قیمت